اشک های بستنی

  اشک های بستنی


اشک

جوانی پس از فارغ التحصیل شدن به عنوان معلم به یک مدرسه کوچک در روستایی دور دست اعزام شد.

 شرایط محلی خوب نبود و مدرسه کلاس های زیاد و معلمان کافی نداشت.

 بدین سبب کلیه شاگردان سال های سوم، چهارم و پنجم در یک کلاس جمع شده و معلم جوان به آنان درس می داد.

 چندی نگذشت که جوان در نامه ای برای پدر و مادرش چنین نوشت: «کار اینجا بسیار خسته کننده است. می خواهم استعفا دهم و به خانه برگردم.» اما مساله ای که بعدها اتفاق افتاد، فکر وی را عوض کرد.

 روزی از روزها، کوچک ترین شاگرد کلاس از وی پرسید: «آقا، منظور از کلمه بستنی که در کتاب نوشته شده است، چیست؟ چرا کودکان شهرنشین آن را دوست دارند؟»

 جوان فکری کرد و گفت: «بستنی نوعی غذا است که با یخ درست می شود. در داخل بستنی خامه و شکلات دیده می شود. بستنی بسیار خنک و شیرین است و بهترین غذا برای رفع گرمای تابستان به حساب می آید.»

 شاگرد دیگری از او پرسید: «آقا، شکلات چیست؟»

معلم در مواجهه با شاگردانی که چشم های آشفته شان را گشوده بودند، ناگهان احساس کرد که توضیحاتش بسیار ضعیف بوده است. در واقع اگر کسی بخواهد بداند که مزه بستنی چیست، باید شخصا آن را بچشد. اما معلم بینوا در روستای دور دست، از کجا می توانست بستنی تهیه کند؟

 روزی از روزها، معلم جوان برای گرفتن بسته پستی به شهرستان رفت. هنگامیکه می خواست به مدرسه برگردد، بر حسب تصادف، تنها فروشگاه بستنی شهرستان را دید. تصمیم گرفت برای هر یک از شاگردان یک بستنی بخرد. خوشبختانه، هوا بسیار گرم نبود و جوان یک کیسه پلاستیکی پیدا کرد و بستنی ها را در داخل آن قرار داد. سپس با عجله 10کیلومتر راه را پیمود و به روستا برگشت. جالب اینکه بستنی ها آب نشده بود. او بستنی ها را بین بچه ها توزیع کرد و با دیدن خوشحالی کودکان، احساس تسلی خاطر پیدا کرد.

  روز بعد، انشای شاگردان را می خواند که روی آن نوشته شده بود: «ما معلم خود را بسیار دوست داریم. وی برای هر یک از ما یک بستنی خرید. معلم ما آدم خوبی است. بستنی بسیار شیرین و خوشمزه است. هیچ یک از ما قبلا بستنی نخورده بودیم و برای همین در حین خوردن بستنی، گریستیم. بستنی ها هم گریه کردند و اشک های آنها جاری شد.»

نظرات 3 + ارسال نظر
احسان دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ http://tabiatebijan.blogsky.com

فرشته جان سلام
با کمی توجه و تعمق در دنیای اطراف نشانه هایی رو میتونیم پیدا کنیم که معنای عمیقی به زندگی ما بده .
خیلی قشنگ بود
به من سر بزنی خوشحال میشم
سال نو خوبی داشته باشی

غریبه یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ http://ghame-tanhaeee.blogfa.com

سلام
اول از همه سال نو رو بهتون تبریک میگم.
امیدوارم که سال خوبی پیش رو داشته باشید و تو این سال به هر آرزویی که دارید برسید.
داستان خیلی زیبایی بود.
میخواستم اگه اجازه بدید منم از این داستان استفاده کنم.
امیدوارم همیشه و تو همه مراحل زندگیتون سلامت و شاد باشید.

غریبه جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:42 ق.ظ http://ghame-tanhaeee.blogfa.com

سلام
ممنون از اینکه سر زدید.
خدا بد نده؟
تسلیت میگم.
نمیدونم چه کسی رو از دست دادید ولی امیدوارم که غم آخرتون باشه.
امیدوارم که همیشه و تو همه مراحل زندگیتون سلامت و شاد باشید.

سلام عزیزم
ممنون از همدردیت. موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد