خانه عناوین مطالب تماس با من

درد پنهان

درد پنهان

پیوندها

  • لینکدونی
  • از دریچه ماه
  • گل آفتابگردان
  • مسجدجمکران
  • مشاوره ازدواج
  • خاطرات جوانی
  • اگر فردا بیاید!!!
  • رویای خاکستری
  • خاطرات بیاد ماندنی
  • رنج تنهایی بهتر از گدایی محبت است
  • خانه دل من و تو

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • عکس 3
  • عکس 2
  • عکس 1
  • آزادی ...
  • رحم کنید!
  • بوسه چیست؟
  • مناظره سیر و پیاز
  • نگاه گرم تو
  • متشکرم پدر که نشان دادی ما چقدر فقیر هستیم!
  • دوستت دارم
  • یادم باشد ...
  • سکوت
  • ریشه تاریخی ضرب المثل قوز بالاقوز
  • نامه مادر گضنفر به گضنفر
  • اشک های بستنی

بایگانی

  • دی 1387 3
  • مهر 1387 2
  • مرداد 1387 1
  • تیر 1387 2
  • خرداد 1387 4
  • اردیبهشت 1387 2
  • اسفند 1386 1
  • بهمن 1386 2
  • دی 1386 2
  • آذر 1386 2
  • آبان 1386 9
  • مهر 1386 6

آمار : 35952 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • عکس 3 چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 16:29
  • عکس 2 چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 16:25
  • عکس 1 چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 16:22
  • آزادی ... پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1387 11:47
    ضرب المثل آلمانى : کسى که زن ثروتمند بگیرد در حقیقت آزادى خود را فروخته است !
  • رحم کنید! یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1387 14:09
    به آنها که در زمین اند رحم کنید تا آن که در آسمان هاست به شما رحم کند!
  • بوسه چیست؟ یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 17:36
    بوسه اسم است، چون عمومی است. بوسه فعل است، چون هم لازم است هم متعدی . بوسه حرف تعجب است، چون اگر ناگهانی باشد طرف مقابل را مات و مهبوت میکند. بوسه ضمیر است، چون از قید انسان خارج نیست . بوسه حرف ربط است، چون 2 نفر را به هم متصل میکند.
  • مناظره سیر و پیاز چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 13:15
    «سیر یک روز طعنه زد به پیاز»: کمترک کن براى مردم ناز! گفت: سیرى و از سر سیرى مى کنى با پیاز درگیرى! من کى ام؟ بى نواترین کالا دیگرى برده نرخ من بالا من ندانم به احتکار پلید، پاى من را که، وز پى چه کشید؟ یا، که حبسم نمود در انبار؟ سکه شد وضعم از چه در بازار؟ چه کسى کرد بنده را «صادر» تا شوم همچو کیمیا نادر؟ دکتر...
  • نگاه گرم تو دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1387 12:42
    درست مثل غنچه به هم فشرده بودم غروب کرده بودم.شکست خورده بودم شب شکستنم بود . اگر نمی رسیدی - جنازه ی دلم را به خانه برده بودم بدون چشم های تو رفته بودم از دست بدون دست های تو جان سپرده بودم شب به هم رسیدن . نسیم می شدم کاش ـ که دانـه دانـه زلـف تو را شــمرده بـودم عزیز من که چشمت دو باره عاشقم کرد - اگـر نگاه گـرمـت...
  • متشکرم پدر که نشان دادی ما چقدر فقیر هستیم! سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1387 12:53
    روزی از روزها پدری از یک خانواده ثروتمند، پسرش را به مناطق روستایی برد تا او دریابد مردم تنگدست چگونه زندگی می‌کنند. آنان دو روز و دو شب را در مزرعه ی خانواده‌ای بسیار فقیر سر کردند و سپس به سوی شهر بازگشتند. در نیمه‌های راه پدر از فرزند پرسید: خب پسرم، به من بگو سفر چگونه گذشت؟ - خیلی خوب بود پدر. - پسرم آیا دیدی...
  • دوستت دارم سه‌شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1387 20:54
    تو را از بس زلالی دوست دارم تو را از بی مثالی دوست دارم اگر چه شاخه ای گل هم ندارم تو را با دست خالی دوست دارم
  • یادم باشد ... چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 11:23
    یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد سنگ خیلی تنهاست یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش...
  • سکوت دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 12:35
  • ریشه تاریخی ضرب المثل قوز بالاقوز شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1387 13:31
    هنگامی که یک نفر گرفتار مصیبتی شده و روی ندانم کاری مصیبت تازه‌ای هم برای خودش فراهم می‌کند این مثل را می‌گویند. فردی به خاطر قوزی که بر پشتش بود خیلی غصه می خورد. یک شب مهتابی از خواب بیدار شد خیال کرد سحر شده، بلند شد رفت حمام. از سر آتشدان حمام که رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نکرد و رفت تو. سر بینه که...
  • نامه مادر گضنفر به گضنفر پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 11:06
    گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمان خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند. وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی...
  • اشک های بستنی شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 16:43
    اشک های بستنی جوانی پس از فارغ التحصیل شدن به عنوان معلم به یک مدرسه کوچک در روستایی دور دست اعزام شد. شرایط محلی خوب نبود و مدرسه کلاس های زیاد و معلمان کافی نداشت. بدین سبب کلیه شاگردان سال های سوم، چهارم و پنجم در یک کلاس جمع شده و معلم جوان به آنان درس می داد. چندی نگذشت که جوان در نامه ای برای پدر و مادرش چنین...
  • ابراز عشق حیوانات شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 16:44
  • زندگی نوشیدن قهوه است چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 16:10
    زندگی ... گروهی از فارغ التحصیلان پس از گذشت چند سال و تشکیل زندگی و رسیدن به موقعیت های خوب کاری و اجتماعی طبق قرار قبلی به دیدن یکی از اساتید مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعی آن ها خیلی زود به گله و شکایت از استرس های ناشی از کار و زندگی کشیده شد . استاد برای پذیرایی از میهمانان به آشپزخانه رفت و با یک قوری قهوه و...
  • نمی دانم ! جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 14:52
    نمی دانم که دانست او دلیل گریه هایم را؟ نمی دانم که حس کرد او حضورش در سکوتم را؟ و می دانم که می دانست ز عاشق بودنش مستم وجود ساده اش بوده که من اینگونه دل بستم
  • حرفای چپ اندرقیچی جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 14:46
    حلول ماه مبارک رمضان بر شما فجر آفرینانه 8 سال دفاع همه جانبه ی تیم ملی فوتبال برزیل که دیروز با آلمان بازی کرد ، چند چند شد ؟! ============================== مرض عشق این روزها شباهت زیادی به آدامس دارد . اول شیرین ، بعد دوست داشتنی ، سپس تکراری و خسته کننده و در آخر دور انداختنی
  • اسیر عشق چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 02:10
    ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده صید و صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد آواز تیشه امشب از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد "حزین لاهیجی"
  • دلتو چند می فروشی؟! چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 01:52
    گفتمش: دل می خری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود
  • یا علیّ بن موسی الرضا سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 15:51
    اللّهم صلّ علی علیّ بن موسی الرضا المرتضی الإمام التقیّ النقیّ وحجّتک علی من فوق الأرض ومن تحت الثری الصدّیق الشهید صلوة کثیرة تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کأفضل ما صلّیت علی أحد من أولیائک
  • تواضع! سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 01:06
    دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است ناکسی گر بر کسی بالا نشیند فخر نیست روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است
  • شعری از قیصر امین پور یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1386 01:02
    سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم . چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم . اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم . اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم . گواهی بخواهید اینک گواه همین زخم هایی که نشمرده ایم.
  • چرا؟؟؟ جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 02:52
    چرا وقتی که راه زندگی دشوار میگردد... بشر تغییر حالت میدهد خونخوار میگردد... به وقت عیش و نوش میزند کوس بی دینی... به وقت تنگ دستی مومن و دیندار میگردد
  • ای خدا بی پناهم... دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 12:29
    خدایا ! تو به من نزدیک هستی. طوری که وقتی از کینه دنیا و آدماش به کنجی پناه می برم ٬ این زمزمه اسم توست که به من آرامش میده ... و من از تو چقدر دورم که گاهی ٬ فریاد من به تو نمیرسه...
  • اثرات نوشابه بر بدن یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 13:53
    وقتی یک نوشابه می‌خورید، چه اتفاقی می‌افتد؟ 10 دقیقه بعد: 10 قاشق چای‌خوری شکر وارد بدن‌تان می‌شود. می‌دانید چرا با وجود خوردن این حجم شکر دچار استفراغ نمی‌شوید؟ چون اسید فسفریک، طعم آن را کمی می‌گیرد و شیرینی‌اش راخنثی می‌کند. 20 دقیقه بعد: قند خون‌تان بالا می‌رود و منجر به ترشح ناگهانی و یک‌جای انسولین می‌شود....
  • مرا دریابید شنبه 5 آبان‌ماه سال 1386 01:14
    مرا دریابید
  • یارب شنبه 5 آبان‌ماه سال 1386 01:04
    یارب نظر تو برنگردد برگشتن روزگار سهل است
  • مرگ خاموش! پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 02:38
    در این خانه اگر روزی بمیرم کسی هرگز نفهمد مردنم را مگر از بوی مردارم بیاید یکی در چاه اندازد تنم را چه اقبالی عجب بخت سیاهی به ظاهر هم کسی حالم نپرسد همه جمعند و میدانم یکی هم دمی از بخت واقبالم نپرسد خوشا مرگ و خوشا کوچ پرستو اگر مرگم نگریاند کسی را همان بهتر که در غربت بمیرم نه اینکه واهمه دارم من از مرگ خدا داند که...
  • 36
  • صفحه 1
  • 2