اسیر عشق



ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد


در دام مانده صید و صیاد رفته باشد


آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله


در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد


آواز تیشه امشب از بیستون نیامد


شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد



"حزین لاهیجی"


دلتو چند می فروشی؟!

 

گفتمش: دل می خری؟!

 

 پرسید چند؟!

 

گفتمش: دل مال تو، تنها بخند.

 

 خنده کرد و دل ز دستانم ربود

 

 تا به خود باز آمدم او رفته بود

 

 دل ز دستش روی خاک افتاده بود

 

 جای پایش روی دل جا مانده بود