ای خدا بی پناهم...


خدایا ! تو به من نزدیک هستی.

 

طوری که وقتی از کینه دنیا و آدماش به کنجی

 

پناه می برم ٬ این زمزمه اسم توست که به من

 

آرامش میده ...

 

و من از تو چقدر دورم

 

که گاهی ٬ فریاد من به تو نمیرسه...

 

 

اثرات نوشابه بر بدن

وقتی یک نوشابه می‌خورید، چه اتفاقی می‌افتد؟

 

 

10 دقیقه بعد: 10 قاشق چای‌خوری شکر وارد بدن‌تان می‌شود. می‌دانید چرا با وجود خوردن این حجم شکر دچار استفراغ نمی‌شوید؟ چون اسید فسفریک، طعم آن را کمی می‌گیرد و شیرینی‌اش راخنثی می‌کند.

20 دقیقه بعد: قند خون‌تان بالا می‌رود و منجر به ترشح ناگهانی و یک‌جای انسولین می‌شود. کبدتان شروع می‌کند به تبدیل قند به چربی تا قند خون، بیشتر از این بالا نرود.

40 دقیقه بعد: حالا دیگر جذب کافئین کامل شده؛ مردمک‌های‌تان گشاد می‌شود، فشار خون‌تان بالا می‌رود و در پاسخ به این حالت، کبدتان قند را به داخل جریان خون رها می‌کند. گیرنده‌های آدنوزین مغز حالا بلوک می‌شوند تا از احساس خواب‌آلودگی جلوگیری کنند.

45 دقیقه بعد: ترشح دوپامین افزایش پیدا می‌کند و مراکز خاصی در مغز، که حالت سرخوشی ایجاد می‌کنند، تحریک می‌شوند. این همان مکانیسمی است که در مصرف هروئین منجر به ایجاد سرخوشی می‌شود.

بعد از 60 دقیقه: اسید فسفریک موجود در نوشابه، داخل روده کوچک، به کلسیم، منیزیم و روی می‌چسبد. متابولیسم بدن افزایش پیدا می‌کند. میزان بالای قند خون و شیرین‌کننده‌های مصنوعی، دفع هرچه بیشتر کلسیم را از طریق ادرار باعث می‌شوند.

مدتی بعد: کافئین در نقش یک داروی مدر (ادرارآور) وارد عمل می‌شود. حالا دیگر کلسیم و منیزیم و رویی که قرار بود جذب بدن شود، بیش از پیش از طریق ادرار دفع می‌شود و به همراه آن مقادیر زیادی آب، سدیم و دیگر الکترولیت‌ها نیز از دست می‌رود.

مدتی بعدتر: کم‌کم آن غوغایی که در بدن‌تان ایجاد شده بود فروکش می‌کند و نوبت به افت قند می‌رسد. در این مرحله یا خیلی حساس و تحریک‌پذیر می‌شوید یا خیلی کرخت و بی‌حال. حالا دیگر تمام آن آبی را که از طریق نوشابه وارد بدن خود کرده بودید، دفع کرده‌اید؛ آبی که می‌شد به جای اسید و کافئین و شکر، حاوی مواد مفیدی برای بدن‌تان باشد. تا چند ساعت بعد اثر کافئین هم از بین می‌رود و شما هوس یک نوشابه دیگر می‌کنید.    

 

به نقل از وبلاگ "دیار آفتابگردان"  

مرا دریابید

 

مرا دریابید

 

یارب

 

یارب نظر تو برنگردد

 

 

 

 

برگشتن روزگار سهل است

 

مرگ خاموش!

در این خانه اگر روزی بمیرم

 

 کسی هرگز نفهمد مردنم را

 

 مگر از بوی مردارم بیاید

 

یکی در چاه اندازد تنم را

 

 چه اقبالی عجب بخت سیاهی

 

به ظاهر هم کسی حالم نپرسد

 

 همه جمعند و میدانم یکی هم

 

دمی از بخت واقبالم نپرسد

 

 

خوشا مرگ و خوشا کوچ پرستو

 

اگر مرگم نگریاند کسی را

 

همان بهتر که در غربت بمیرم

 

نه اینکه واهمه دارم من از مرگ

 

خدا داند که در دامی اسیرم